کد مطلب:313454
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:255
به سکینه وعده ی آب داده ام
یكی از افاضل در مقتل خود آورده است كه: چون امام حسین علیه السلام بر سر نعش برادر مظلوم خود رسید و آن بزرگوار وفادار را به آن حالت دید، گریست و فرمود: «وا أخاه وا عباساه الآن انكسر ظهری و قلت حیلتی».
زمانی كه خواست بدن زخمدار برادر وفادار خود را به سوی خیمه ها ببرد، ابوالفضل علیه السلام چشم حق بین خود را باز كرد و دید برادر بزرگوارش در بالای سر او
[ صفحه 226]
ایستاده می خواهد بدن او را از میان خاك و خون بردارد. عرض كرد: ای برادر، چه اراده داری؟ فرمود: می خواهم تو را به خیمه ها ببرم. عرض كرد تو را به حق جدت قسم می دهم كه مرا در همین جا بگذار و به سوی خیمه ها نبر!
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: به چه سبب پیكر تو را در اینجا بگذارم؟ عرض كرد: به چند جهت؛ اول آنكه به دخترت سكینه وعده ی آب داده بودم، و چون نتوانستم به او آب برسانم از وی خجالت می كشم. دیگر آنكه، من علمدار و سردار لشگر تو بوده ام، چون این گروه اشرار مرا كشته ببینند جرأت و جسارت ایشان بر تو زیاد می شود. حضرت فرمود: خدا تو را از جانب برادر خود جزای خیر بدهد، زیرا كه در حال حیات و ممات خود مرا یاری كردی.
به روایت بعضی، حضرت این مرثیه را در بالای سر حضرت عباس علیه السلام خواند:
أخی یا نور عینی یا شقیقی
فلی قد كنت كالركن الوثیق
ای برادر وفادار من وای نور دیده و پاره ی تن من، تو برای من همچون ستونی استوار بودی.
أیا ابن أبی نصحت أخاك حتی
سقاك الله كأسا من رحیق
ای فرزند پدر من، تو برادر خویش را یاری و نصرت نمودی تا اینكه خدا تو را با كاسه ای سرشار از شراب خوشگوار بهشت سیراب نمود.
أیا قمرا منیرا كنت عونی
علی كل النوائب فی المضیق
ای ماه درخشنده و عالمتاب، تو مرا در سختیها و تنگیها یار و یاور بودی.
فبعدك لا تطیب لنا حیاة
سنجمع فی الغداة علی الحقیق
پس، بعد از تو زندگی برای ما گوارا نخواهد بود و بی هیچ شك و شبهه ای فردا (در بهشت نعمت حق) گرد خواهیم آمد.
ألا لله شكوای و صبری
و ما ألقاه من ظماء وضیق
از آنچه، از تشنگی و سختی، دیده و چشیده ام تنها به درگاه الهی شكایت می برم و برای او صبر می كنم.
سپس بدن برادرش را همان جا گذاشت و در حالی كه قطرات اشك از دیده های مباركش جاری بود به خیمه بازگشت. حضرت سكینه علیهاالسلام با مشاهده ی پدر بزرگوار خود از
[ صفحه 227]
جای برخاست و جلوی اسب آن حضرت را گرفت و عرض كرد: ای پدر مهربان، آیا از عم بزرگوارم عباس علیه السلام خبری داری؟ می بینم در آمدن خود تأخیر كرد، او به من وعده ی آب داده بود و عادت او چنین نبود كه به وعده ی خود وفا نكند، آیا خودش آب خورد و حرارت دل خود را ساكت نمود و ما را فراموش كرد؟! یا مشغول كارزار دشمنان است؟ چون امام حسین علیه السلام كلمات دلسوز حضرت سكینه علیه السلام را شنید گریه بر آن حضرت مستولی شد و فرمود: ای دختر گرامی، عمویت عباس علیه السلام كشته شد و روح او به سوی باغهای بهشت پرواز نمود.
چون زینب كبری علیهاالسلام این خبر وحشت انگیز را شنید صدا به ناله و زاری بلند نمود و گفت: «وا أخاه وا عباساه وا قلة ناصراه وا ضیعتاه من بعدك». وای بر كمی یاران و گرفتار شدن ما بعد از تو ای برادر. حضرت فرمود: بلی، وای بر ضایع شدن ما بعد از كشته شدن عباس علیه السلام، وای بر بریده شدن چاره ی ما و شكستن پشت ما بعد از شهادت عباس علیه السلام. پس زنان اهل حرم صدا به گریه و زاری و نوحه و سوگواری بلند نمودند و آن حضرت نیز با ایشان مشغول گریه گردید. [1] .
ابوالفرج گفته است: حضرت عباس علیه السلام جوانی بود خوش صورت، نیكورو، بلند قامت، هنرمند و تنومند، كه اگر بر اسب بلند قامت و تنومند نیز سوار می گشت پاهای مباركش بر زمین كشیده می شد. وی در بلندی قامت و حسن صباحت و نیكویی جمال و كثرت شجاعت و قوت از اهل روزگار ممتاز بود. آن بزرگوار را قمر بنی هاشم می گفتند و علم آن شاه كم سپاه در آن عرصه گاه بلا و بیابان كربلا در دست مبارك حضرت عباس علیه السلام بود و علمدار لشگر آن حضرت بود.
امام صادق علیه السلام فرموده است: زمانی كه حضرت سیدالشهدا علیه السلام لشگر خود را برای قتال قوم خناس آماده كرد، میمنه ی لشگر خود را به دست مبارك حضرت عباس علیه السلام داد و نیز از امام محمدباقر علیه السلام روایت شده كه آن بزرگوار را زید بن رقاد حرامزاده به كمك حكیم بن طفیل طائی زنازاده به درجه ی شهادت رساند. [2] .
دیده بگشا كه طبیبت سر بالین آمد
دیده بگشا كه حسین با دل خونین آمد
[ صفحه 228]
دیده بگشای تو ای صید به خون غلتیده
كه نگویند حسین داغ برادر دیده
دیده بگشای كه طفلان همه غوغا دارند
بردن آب روان از تو تمنا دارند
قصیده ی مرحوم آیةالله حاج شیخ محمدحسین اصفهانی (كمپانی) را كه زبان حال مادر قمر بنی هاشم علیه السلام می باشد در اینجا می آوریم:
چشمه ی خور در فلك چارمین
سوخت ز داغ دل ام البنین
آه دل پرده نشین حیا
برده دل از عیسی گردون نشین
دامنش از لخت جگر لاله زار
خون دل و دیده روان ز آستین
مرغ دلش زار چه مرغ هزار
داده ز كف چار جوان گزین
أربعة مثل نسور الربی
سدره نشین از غمشان آتشین
كعبه ی توحید از آن چهار تن
یافت ز هر ناحیه ركنی ركین
قائمه ی عرش از ایشان بپای
قاعده ی عدل از آنها متین
نغمه ی داودی بانوی دهر
كرده بسی آب دل آهنین
زهره ز ساز غم او نوحه گر
مویه كنان، موی كنان حور عین
یاد ابوالفضل كه سر حلقه بود
بود در آن حلقه ی ماتم نگین
اشكفشان، سوخته جان، همچو شمع
با غم آن شاهد زیبا قرین
ناله و فریاد جهانسوز او
لرزه در افكنده به عرش برین
كای قد و بالای دلارای تو
در چمن ناز بسی نازنین
غره ی غرای تو «الله نور»
نقش نخستین كتاب مبین
طره ی زیبای تو سر قدم
غیب مصون در خم او چین چین
همت والای تو بیرون ز وهم
خلوت ادنای تو در صدر زین
رفتی و از گلشن یاسین برفت
نوگلی از شاخ گل یاسمین
رفتی و رفت از افق معدلت
یك فلكی مهر رخ و مه جبین
كعبه فروریخت چه آسیب دید
ركن یمانی ز شمال و یمین
زمزم اگر خون بفشاند رواست
از غم آن قبله ی اهل یقین
ریخت چه بال و پر آن شاهباز
سوخت ز غم شهپر روح الأمین
آه از آن سینه ی سینا مثال
داد ز بیداری پیكان كین
[ صفحه 229]
طور تجلای الهی شكافت
سر أنا الله به خون شد دفین
تیر كمانخانه ی بیداد زد
دیده ی حق بین تو را از كمین
عقل رزین تاب تحمل نداشت
آنچه تو دیدی ز عمود وزین
عاقبت از مشرق زین شد نگون
مهر جهانتاب به روی زمین
خرمن عمرم همه بر باد شد
میوه ی دل طعمه ی هر خوشه چین
صبح من و شام غریبان سیاه
روز من امروز چه روز پسین
چار جوان بود مرا دلفروز
و الیوم أصبحت و لا من بنین
لا خیر فی الحیاة من بعدهم
فكلهم أمسی صریعا طعین
خون بشو ای دل كه جگرگوشگان
قد و اصلوا الموت بقطع الوتین
نام جوان، مادر گیتی مبر
تذكرینی بلیوث العرین
چون كه دگر نیست جوانی مرا
لا تدعونی و یك ام البنین
(مفتقر) [3] از ناله ی بانوی دهر
عالمیان تا به قیامت غمین
[1] محن الأبرار: صفحه ي 283.
[2] همان: صفحه ي 274.
[3] مفتقر، تخلص حكيم و فقيه بزرگوار مرحوم آيةالله حاج شيخ محمدحسين اصفهاني (كمپاني) است.